جایی برای گفتن .................

این وبلاگ محلی برای بیان دیدگاه و نظرات این حقیر است .............

جایی برای گفتن .................

این وبلاگ محلی برای بیان دیدگاه و نظرات این حقیر است .............

به مناسبت شهادت سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 

این بار سالگرد شهادتش بهانه‌ای شد برای تازه کردن خاطرات، رشادت‌ها و بیان ایثار و خلوصش. اگرچه بیان خاطراتش تکرار مکررات می‌شود ولی همین تکرارهای زیباست که جان تازه‌ای در روح‌مان می‌دمد. شهید همت را می‌گویم، همان شهیدی که رفتارش مظهر آیه ” وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ” است، در میدان کارزار و نبرد، شجاعانه مبارزه می‌کند و هراسی به دل راه نمی‌دهد.

۱۷ اسفند سالروز شهادت فرمانده بی‌بدیل لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) حاج محمدابراهیم همت است. هم او که سید شهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی در وصفش گفت: من هرگز اجازه نمی‌دهم که صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.

خیبر یکی از القاب شهید همت است. قربانی این بار ابراهیم بود، ابراهیمی که سر و دست افشان و لبیک گویان در قربانگاه سه راهی شهادت جریره مجنون به دیدار معبود شتافت. عملیات خیبر، به عنوان نخستین عملیات آبی-خاکی ایران در طول دفاع مقدس در تاریخ سوم اسفند ۶۲ در منطقه مرزی هور با هدف تصرف بصره و با رمز« یا رسول الله» به مدت ۱۹ روز انجام گرفت.

این عملیات بسیار سخت و حماسه آمیز که از آن غافلگیر کننده‌ترین عملیات علیه ارتش بعث یاد می‌شود منطقه‌ای به وسعت هزار کیلومتر مربع در هور، ۱۴۰ کیلومتر مربع در جزایر مجنون و ۴۰ کیلومتر مربع در طلائیه آزاد شد.

موفقیت ایران در این عملیات موجب افزایش عزم بین‌المللی در راستای کنترل ایران و جلوگیری از شکست عراق شد به گونه‌ای که از زمان آغاز عملیات خیبر تا تاریخ ۳۰ مهرماه ۱۳۶۳ تعداد۴۷۴ طرح صلح از سوی ۵۴ کشور مختلف جهان ارائه شد.

در این عملیات فرماندهان جنگ به اهمیت تأثیر تجهیزات دریایی و آبی-خاکی برای کسب نتایج مهم و حیاتی پی بردند و سپاه نیز به ضرورت ایجاد تقویت و توسعه یگان‌های دریایی برای انجام عملیات‌های آبی- خاکی پی برد.

این ره‌یافت قابلیت سپاه در انجام عملیات عبور از هور و رودخانه‌های بزرگ را توسعه داد و هسته اصلی عملیات‌های بدر، والفجر۸، کربلا ۳،۴ و۵ و نیز زمینه‌ای برای تشکیل نیروی دریایی سپاه پاسداران شد. هر چند که در این عملیات سپاه نتوانست به هدف اصلی خود که تصرف بصره بود دست یابد اما نیروهای رزمنده با جانفشانی خویش توانستند جزایر مجنون را تصرف کنند که از نظر نظامی یکی از شگفت‌انگیزترین طراحی‌های جنگ محسوب می‌شود.

در این عملیات که صدام برای نخستین بار گسترده‌ترین حملات شیمیایی را برای درهم شکستن پیشروی رزمندگان اسلام به کار گرفت بسیاری از فرماندهان برجسته سپاه پاسداران همچون شهیدهمت سردار خیبر، شهید حمید باکری جانشین فرمانده لشگر ۳۱ عاشورا، شهید کارور، اکبر زجاجی جامشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله به شهادت رسیدند و یاد و نام خویش را در تاریخ پر افتخار ملت ایران جاودان نمودند.

شهید محمد ابراهیم همت از جنس همین جوانان کوچه و خیابان بود
برادر شهید همت، سردار حاج ولی‌الله همت در گفت‌وگو با خبرنگار شهرضانیوز با گرامی‌داشت یاد و خاطره سردار خیبر اظهار کرد: شهید محمد ابراهیم همت از جنس همین جوانان کوچه و خیابان بود و او مثل جوانان امروزی شیک‌پوش و هم چنین دین‌دار بود.

وی با اشاره به اینکه شهدای ما اکنون در سایر کشورها مشهورند و مردم با عشق به آنها زندگی می کنند افزود: در کوه‌های سر به فلک کشیده کشمیر جوانان با یاد شهیدان ما زندگی می‌کنند و در تمام خانه‌هایشان کتاب‌های شهید چمران، شهید باکری و شهید همت را دارند و به آنها عشق ورزیده و الگوی خود قرار داده‌اند.

رزمنده دفاع مقدس با اشاره به اینکه حاج ابراهیم موهایش را بلند می گذاشت، افزود: یادم هست آن زمان کت بلند کمر باریک و شلوار پاچه گشاد مد بود و ابراهیم همیشه شیک می پوشید و معدل کتبی‌اش هم در دبیرستان سپهر ۱۷٫۵ و رتبه اول کلاس بود.

سردار همت با اشاره تقید شهید همت به انجام واجبات تصریح کرد: یادم هست در ماه رمضان تمام روزه‌هایش را می گرفت و مادرمان به او اعتراض می‌کرد که بر تو هنوز واجب نشده و ممکن است.

وی افزود: یادم هست شب قدر ۱۰۰ رکعت نمازش را می‌خواند و باز مادرمان به او می گفت برای تو هنوز تکلیف نشده ولی شهید همت خود را مقید به انجام آن می دانست.

سردار همت افزود: وقتی امام خمینی(ره) را در تلویزیون نشان می دادند شهید همت محو امام(ره) می‌شد، بارها دیدم که امام(ره) صحبت‌های عادی می کردند ولی حاج ابراهیم گریه می‌کرد، او عاشق امام بود.

سردار همت با اشاره به علاقه شدید بسیجیان به حاج ابراهیم در دوران جنگ و نفوذ کلام وی، افزود: قدرت مدیریت و رهبری‌اش بگونه ای بود که در سخت ترین شرایط با یک سخنرانی، رزمنده مجروح، سرم را از خود جدا می کرد و راهی خط مقدم می شد.

اسمش را بگذار محمد ابراهیم، او از ماست و پیش ما هم برمی‌گردد
بانو نصرت همت مادر شهید همت در گفت‌وگو با خبرنگار شهرضانیوز اظهار داشت: پاییز ۱۳۳۳ به همراه جمعی از همشهریان برای زیارت حرم امام حسین(ع) راهی کربلا شدیم.

پسرم حبیب دو سالش بود، دخترمان را هم گذاشتیم پیش زن عمو، ابراهیم را سه ماهه آبستن بودم. حالم خوب بود. از کاظمین تا کربلا سرحال بودم به کربلا که رسیدم حالم بد شد، شب شد. گفتند: ببریمش دکتر.

رفتم دکتر، بعد از پیش دکتر آمدیم، گفتم الان میرم پیش دکتر واقعی، رفتم حرم، نمی توانستم روی پاهایم بایستم، همان جا پای ضریح نشستم.

سر گذاشتم روی شبکه‌های ضریح گفتم: یا امام حسین(ع) من از خودم نمی‌ترسم که بروم. به حرف هیچکس هم گوش نمی‌دهم. فقط می‌ترسم من قاتل این بچه شوم. نگذار همچین بلایی سرم بیاید. گریه و زیارت می‌کردم، حرف می‌زدم. برگشتم خانه و شام را خوردم و خوابیدم. خواب دیدم نشسته‌ام پای ضریح دارم به این خانم‌های قدبلندی نگاه می‌کنم که روبنده عربی دارند. به خودم می‌گفتم چه باحیا هستند اینها، که یکی از آنها آمد پیش من گفت حانم! گفتم بله، دست کرد از زیر چادرش یک بچه قشنگ درآورد داد به من.

چادرم را هی می‌کشید روی صورتش می‌گفت: بچه‌ات که از دست رفت ولی برای اینکه دست خالی برنگردی این را بگیر با خودت ببر، به کسی هم نشانش نده، فقط یادت باشد اسمش را بگذار محمد ابراهیم. او از ماست و پیش ما هم برمی‌گردد.

صبح که بیدار شدم رفتم خوابم را برای مادر شوهرم تعریف کردم، گفت: باز یک پسر گیرت می‌آید، ذوق کردم. مادر شوهرم گفت: اما نمی‌خواهد به هر کسی بگویی، نگفتم.

چهار ماه کربلا ماندیم و برگشتیم. نیمه بهمن رسیدیم شهرضا. بچه صبح روز دوازدهم فروردین ماه ۱۳۳۴ به دنیا آمد و اسمش را به خاطر آن خواب و آن عزیزی که حدس می‌زدیم حضرت زهرا(س) باشد، گذاشتیم محمد ابراهیم.

پدر مرحومش گفته است:

«محمد ابراهیم از سن ۱۰ سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز و نشیب های سیاسی و نظامی، هرگز نمازش ترک نشد. روزی از یک سفر طولانی و خسته کننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را به همه خستگی هایش تا پگاه، به نماز و نیایش ایستاد ووقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای کاش به سراغم نمی آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمی گرفتی

شهید همت در دبیرستان محبوب همه بود
بردار بزرگش حبیب‌الله می‌گوید:

من و برادرم ولی‌الله خیلی شیطان‌تر از ابراهیم بودیم. آن روزها یادم نمی‌رود، خاطرم هست که توی دبستان به ما شیر می‌دادند. یک دیگ پر از شیر بار می‌گذاشتند و نفری یک لیوان می‌دادند به ما، به عنوان کمک تغذیه. من و یکی دوتا از بچه‌ها دیگر را چپه کردیم انداختیم زمین. بعد هم در رفتیم. سال چهارم بودیم. ابراهیم ناراحت شد، گریه کرد. گفت: دادا! چرا این کار را کردی؟ گفتم: داداش حالا کاری است که شده، تو خودت را ناراحت نکن. شش سال دوره ابتدایی این طوری گذشت.

تا آمد دبیرستان و جایش بزرگ‌تر شد، بیشتر خودش را نشان داد. شد محبوب همه، همه کاره هم بود. نمایش نامه اجرا می‌کرد، معلمش به او کتاب جایزه داد از آن کتاب‌هایی که خواندنش ممنوع بود.

دورش کاغذ پیچیده بود، می‌آوردش خانه، می‌رفت یک گوشه تنهایی آن را می‌خواند. به او گفتم چرا کتابت جلد ندارد؟ گرفتم دیدمش، گفتم، نبریش بیرون، همین جا بخوانش، چیزی در او بود که در من و ولی‌الله نبود.

ابراهیم در یادداشت‌های خصوصی خود، پیرامون این موضوع نوشته است:
«از سال ۱۳۵۲ به مطالعه کتاب‌های ممنوعه مشغول شدم به طوری که روزبه روز، از نظام حاکم کینه بیشتری به دل گرفتم. بیشتر جوان‌ها غرق شکم و شهوت شده بودند. بریدن از خدا و پیوستن به دنیای مادی، رواج فساد و فحشا، سبب سست شدن یا نابودی ایمان آنان و بی‌توجهی‌شان به اسلام شده بود. جو اختناق و ناامنی که ساواک به وجود آورده بود، باعث می‌شد تا انسان جرأت طرح مسائل را، حتی در حضور برادرش نداشته باشد. »

حاج ولی الله همت: در جبهه فقط یک نوروز در کنار هم بودیم
سردار ولی‌الله همت با اشاره به خاطراتی از شهید همت گفت: بنده و برادرم دو سال و نیم تفاوت سنی داشتیم و ایشان دو سال از بنده بزرگ تر بودند. در جبهه فقط یک نوروز در کنار هم بودیم. در عملیات فتح المبین توفیق داشتم که در خدمت ایشان باشم و از نخستین روز عید تا ۱۰روز بعد تا پایان عملیات در خدمتشان بودم.

ولی الله همت افزود: ما قبل از جنگ و پیروزی انقلاب سالیان زیادی باهم بودیم، مثل دو رفیق، و از این بابت خداوند را شاکر هستم، زمانی که انقلاب به پیروزی رسید به توصیه ایشان با هم وارد سپاه شدیم ، در زمان جنگ هم در عملیاتی مثل مسلم در کنار ایشان بودم و شاگردی کردم.

وی تصریح کرد: صفا، تقوا و برخورد ایشان در میان دوستان و فامیل زبان زد است؛ ان شاالله خداوند توفیق دهد تا بتوانیم راه ایشان را ادامه دهیم.

وقت امام ثانیه به ثانیه برای نظام و اسلام ارزش دارد
برادر شهید همت با اشاره در پاسخ به این سئوال که چرا شهید همت با خواندن خطبه عقد خود توسط حضرت امام مخالفت کردند، گفت: من خودم شاهد این مراسم بودم، اصفهان خدمت ایشان بودیم که عقد کنند خانم ایشان اصرار می‌کردند برویم تهران خدمت حضرت امام(ره) تا ایشان عقدمان کنند.

وی افزود: برادرم گفت وقت امام(ره) ثانیه به ثانیه برای نظام و اسلام ارزش دارد، این وقت را ما حتی یک دقیقه هم نباید از حضرت امام(ره) بگیریم و ضرورتی ندارد که وقت حضرت امام را بگیریم.

سردار همت خاطرنشان کرد: برادرم گفت در اصفهان خطبه عقد خوانده شود تا وقت حضرت امام(ره) گرفته نشود؛ او برای ثانیه ثانیه وقت امام(ره) ارزش قائل بود و خود من شاهد این قضیه بودم.

شهید همت با تمام وجود عاشق امام بود
وی با اشاره به خاطره‌ای از برادر خود سردار محمد ابراهیم همت گفت: یاد دارم اخوی شهید هر موقع حضرت امام(ره) در تلویزیون صحبت می‌کردند، همه را ساکت می‌کرد و همانطور که امام(ره) صحبت می‌کردند ایشان را نگاه و محو امام می‌شد و گریه می‌کرد یعنی با تمام وجود عاشق امام بود و حل در امام بود.

برخورد دوستانه با بسیجیان از ویژگی های بارز شهید همت بود
از ویژگی های اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیجیان جان برکف بود. به بسیجیان عشق می ورزید و همواره در سخنانش از این مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی می کرد. «من خاک پای بسیجیان هم نمی شوم.ای کاش من یک بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمی شدم

وقتی در سنگر های نبرد، غذای گرم برای شهید همت می آوردند سوال می کرد: آیا نیروهای خط مقدم و دیگر اعضای همرزممان در سنگرها همین غذا را می خورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمی شد دست به غذا نمی زد.

شهید همت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسئولان امر تاکید و توصیه داشت. او که از روحیه ایثار و استقامت کم نظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقی اش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه می گفت، عمل می کرد. عشق و علاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه می گرفت. برای شهید همت مطرح نبود که چکاره است، فرمانده است یا نه. همت یک رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته.

اولین وصیت نامه شهید همت:
به تاریخ ۵۹/۱۰/۱۹ شمسی ساعت ۱۰:۱۰ شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است، مادر جان می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.

من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم
مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسان های سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند. ای کاش به خود می آمدند. از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود نه شرقی نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ای کاش ملت های تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند.

روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند
مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه برایش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد .

حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم
پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام کاری‌ترین ضربات را بر پیکر ظلم، جور،شرک و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک)

و السلام؛ محمد ابراهیم همت

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۷
محمد ابراهیم یزدانی

ایام

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی